کد خبر: ۱۱۶۹۲
۲۳ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
دیگ سمنو باید توسط دخترهای خانه باز می‌شد

دیگ سمنو باید توسط دخترهای خانه باز می‌شد

حاجیه‌قربانی می‌گوید: سر یک باور و اعتقاد، آن روز‌ها در دیگ سمنو فقط توسط دختر‌های خانه باید باز می‌شد. چون سالی هم یک‌بار این اتفاق می‌افتاد، باید دختری که نوبتش بود یک‌سال انتظار می‌کشید.

هوا در خیابان شاهنامه ۶۹ در محله چهاربرج بوی سمنو می‌دهد. این را از حرف‌های حاجیه‌خانم می‌توان فهمید که تشویقمان می‌کند به بیشتر بو‌کشیدن تا بوی تند و ترش گندم خیس‌خورده بنشیند ته ذهنمان و یادمان بماند گندم سمنو چه بویی دارد.

خودش خوب به یاد دارد اولین‌بار کی بوی سمنو مشامش را پر کرد؛ درست همان وقت که کودکی چهار‌پنج‌ساله بود و چنگ‌زده به چادر مادر در خانه بی‌بی، شاهد پخت چهل‌پنجاه کیلو سمنو بود.

حالا دوباره دم عیدی، بوی پیچیده در کوچه آرامگاه فردوسی، حاجیه‌قربانی را می‌برد به شصت‌سال قبل؛ روز‌هایی که او هم مثل خیلی از دختران به زنان محله در سمنو‌پزان کمک می‌کرد.

 

پاک‌کردن گندم اولین کارمان بود

حاجیه‌خانم هیچ‌وقت دیگ سمنو را در خانه‌اش بار نگذاشته‌است، اما تا دلتان بخواهد در کودکی و نوجوانی به نیت پخت سمنو گندم پاک کرده، کوبیده و داخل دیگ چمبه زده‌است.

برای گفتن از آن روز‌ها در خاطراتش به دهه ۳۰ می‌رود و تعریف می‌کند: هر خانواده بهترین گندم دروشده سالش را برای سمنو کنار می‌گذاشت. این گندم درشت و کم‌آشغال بود. درست ۲۵ روز قبل از عید، مادرم گندم‌ها را به من می‌سپرد که آشغالش را جدا کنم. خودش هم کمک‌دستم می‌شد. ۱۰ سال داشتم که اولین‌بار برای این کار به کار گرفته شدم. گندم‌ها را شستم و داخل تشت ریختم تا سبز شود.

از اینجا به بعد، کار مادرش بود تا آب گندم‌ها را هر‌روز عوض کند که بو نگیرد. وقتی جوانه‌ها سبز شد، خانه یکی از اهالی به نام مرحوم بی‌بی‌خانم جمع شدند و گندم‌های جوانه زده را روی هم ریختند؛ «بعد کار اصلی ما دختر‌های خانه شروع شد. کنار دختران همسایه نشستم و ساعت‌ها گندم‌های خیس‌خورده را روی تخته کوبیدم.

درست همین بویی که الان در کوچه پیچیده، بلند شد. آن‌قدر این کار ما زمان برد که لباس‌هایم نیز همین بو را به خودش گرفت. برای من که آن روز‌ها کم‌سن‌وسال بودم، سخت‌ترین کار، جداکردن شیره با دست بود. بعد شیره را داخل دیگ بزرگی که برای پنجاه‌کیلو سمنو آماده شده بود، ریختم.»

شیره‌گیری که تمام می‌شود، وقت استراحت دختران هم می‌رسد. آن‌طور‌که حاجیه‌خانم نقل می‌کند، خود بزرگ‌تر‌ها اضافه‌کردن آرد را برعهده گرفتند. البته یک نکته درباره شیره‌گیری هست که حاجیه‌خانم بیان می‌کند: باید آن‌قدر این مایع شیره را هم می‌زدیم تا رنگ خرمایی بگیرد. این کار را هم نوبتی انجام دادیم و چمبه زدیم. مادرم در این کار کمکم کرد.

هر خانواده بهترین گندم دروشده سالش را برای سمنو کنار می‌گذاشت. این گندم درشت و کم‌آشغال بود

 

انتظار برای بازکردن سر دیگ سمنو

به گفته حاجیه‌خانم، آن زمان دیگ سمنو یک‌بار در سال، آن هم پیش‌از نوروز در محله گذاشته می‌شد؛ سمنو به نیت حضرت فاطمه‌الزهرا (س) پخته می‌شد. معتقد بودیم وجود سمنو سر سفره هفت‌سین برکت می‌آورد. به‌همین‌دلیل وقتی روی دیگ را دم‌کنی گذاشتند، ما دختر‌ها رفتیم که نان، نمک، قرآن، آینه و سرمه بیاوریم تا داخل سینی روی سر دیگ بگذارند. پنج‌شش‌ساعت که گذ‌شت، صبح زود درِ دیگ را باز کردند. من منتظر چنین لحظه‌ای بودم و از دیدن سمنویی که در پختش همکاری داشتم، لذت بردم.

سر یک باور و اعتقاد، آن روز‌ها در دیگ سمنو فقط توسط دختر‌های خانه باید باز می‌شد. چون سالی هم یک‌بار این اتفاق می‌افتاد، باید دختری که نوبتش بود یک‌سال انتظار می‌کشید؛ «در آن سال بالاخره نوبتم شد تا سر دیگ سمنو را بردارم. مادرم همان روز چشمانم را سرمه کشید و لباس نو تنم کرد. من را فرستادند زیرزمین و در دیگ را بازکردم. خداراشکر همه‌چیز خوب پیش‌رفت. یک‌بار دیگر هم قبل از ازدواجم بازکردن درِ دیگ نصیبم شد و همان‌جا خودم را به حضرت‌فاطمه (س) سپردم.»

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۳ اسفندماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44